تبلیغات X
سفارش بک لینک
نرم افزار حسابداری
آموزش ارز دیجیتال
لباس خواب
ابزار تادیومی
خرید بک لینک
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
جعبه لوح تقدیر
مجوز موسیقی
وی شاپ
Buy kaspa miner
Buy ks3
Ks3 miner
هنگ درام
پانتو ایران | فروشگاه کیف و کفش چرم تبریز
لیوان حجامت شعبانی
تولید پاکت پستی
ارسال بسته


حکایت و داستان کوتاه ,ماجراهای آموزنده جذاب جالب زیبا دلربا ,خیرستان حوضچه - داستان مولانا و شمس تبريزيیکی بود ، یکی نبود s

  • Archive
  • Contact
توضيحات :
شمس مولانا شمس و مولانا دیوان شمس عشق مولانا به شمس عشق سوزان مولانا به شمس یکی بود یکی نبود داستان مولانا و شمس تبريزيیکی بود ، یکی نبود یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که
منوي اصلي
درباره ما

حکایت و داستان کوتاه موجود در وبلاگ داستان های کوتاه , حکایت کوتاه و داستان کوتاه ,داستانک و ماجراهای کوتاه, ماجرا و ماجراها, حکایت و داستان کوتاه از خیرستان حوضچه معرفت : بسم رب الشهدا 24sms@p30mail.ir @@@@ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ ماجرای امتیازات خانواده شهدا با سخنان فرزند شهید همت , آیت الله مکارم شیرازی در مورد جنایات وحشتناک آل سعود , ماجرای آمریکایی مست در خرمشهر , ماجرای نشستن بر زمین آیت الله طالقانی بجای رو صندلی , سخنان آیت الله خامنه ای درباره شهادت شیخ نمر , حکایت کوتاه حسرت ، حکایت کوتاه خیرات ، حکایت کوتاه فدای پروانه! ، داستان کوتاه میخواهم معجزه بخرم ، فراموش نکنیم از کجا آمده ایم ، حکایت کوتاه جذابیت انسانی ، حکایت کوتاه من کی هستم ، حکایت کوتاه مادر ، حکایت کوتاه سیب قندک ، حکایت کوتاه بیسکوییت سوخته ، حکایت کوتاه عشق ، حکایت کوتاه شوخی کوچولو ، داستان کوتاه ، داستان کوتاه محافظ ،داستان کوتاه محافظ ، داستان کوتاه فقط سه ، داستان کوتاه شما استثنایی هستید ، داستان کوتاه درخشش کاذب ! ، داستان کوتاه دو گدا ، داستان کوتاه فقط برو ! ، ، داستان کوتاه علت خلقت مگس ! ، داستان کوتاه چهار شمع ! ، داستان کوتاه سقراط و رمز موفقیت ، داستان کوتاه کاسه ی چوبی ، داستان کوتاه میخ های روی دیوار ، داستان کوتاه دوست دارم ، داستان کوتاه دو فرشته ، داستان کوتاه شرط عشق ، داستان کوتاه برای اولین بار ، ، حکایت کوتاه من عاشقش هستم ، داستان کوتاه آجر ، داستان کوتاه عمل، همراه علم ، داستان کوتاه شکر گزار باش رفیق ، داستان کوتاه ، داستان کوتاه کیفیت ، آیت الله خزعلی مردی که فرزند راهش را تغییر نداد ، داستان کوتاه ملاقات با خدا ، داستان کوتاه ملاقات با خدا ، حکایت عارفان سرانجام بخل ، حکایت کوتاه خدا پشت پنجره ایستاده ! ، حکایت کوتاه امید ، حکایت کوتاه امید ، ماجرای آمریکایی مست در خرمشهر ، ماجرای نشستن بر زمین آیت الله طالقانی بجای رو صندلی ، نهری که از عسل شیرین تر و از شیر سفید تر ، داستان کوتاه موش و تله ، حکایت دختر فداکار ، حکایت کوتاهی از پاداش آخر سال ، حکایت کوتاه گلف باز ، حکایت کوتاه ساحل و صدف ، حکایت کوتاه عشق و ثروت و موفقیت ، حکایت کوتاه جعبه های سیاه و طلایی ، حکایت کوتاه شیطان ، حکایت کوتاه تکه ای که دوست نداری!؟ ، حکایت کوتاه شقایق ، حکایت کوتاه دو برادر ، دو برادر ، حکایت کوتاه مردی که فریاد میزند ترزا ، حکایت کوتاه فدای پروانه! ، حکایت کوتاه عشـــــــــق بـــــی پــایــان ، حکایت کوتاه فدای پروانه! , حکایت کوتاه نامه ای به خدا ، داستان کوتاه مردی فرزند نداشت و مرد ، داستان کوتاه موش و تله ، داستان کوتاه مردی فرزند نداشت و مرد ، داستان کوتاه خبر بد چگونه برسانیم؟ ، داستان کوتاه پیرمرد ، داستان کوتاه ساعت گمشده کشاورز ، داستان کوتاه پسر دختر ، داستان کوتاه سه پرسش ، داستان کوتاه اشک و شاد ، داستان کوتاه اسب پیر ، حکایت و داستان کوتاه از راه افزایش محبت در خانواده ، حکایت کوتاه مادربزرگ ، حکایت و داستان کوتاه از وظيفه والدین در فصل شروع امتحانات ، حکایت و داستان کوتاه از ویژگی مسئول خانواده ، حکایت و داستان کوتاه از مسئولیت خانواده ، حکایتی کوتاهی از آداب و احکام اعتکاف ، حکایت کوتاهی از مسئولیت مرد در خانواده ، حکایت کوتاهی از راههای حفظ آرامش در خانواده ، حکایت کوتاهی از راههای حفظ آرامش در خانواده ، حکایت کوتاهی از راههای حفظ آرامش در خانواده ، حکایت کوتاهی از راههای حفظ آرامش در خانواده , حکایت کوتاهی از راههای حفظ آرامش در خانواده ، حکایت کوتاه برای زائران پیاده حسینی ، حکایت کوتاهی از شام غریبان ، حکایت کوتاهی از آنچه که باید هر روز دید ، حکایت کوتاهی از حافظ شیرازی یا لسان الغيب ، حکایت کوتاهی از ایام سوگواری حسینی ، حکایت کوتاه بايد حرکت کنی، همه چی به حرکت تو وابسته است. ، حکایت کوتاهی از عاشورا ؛ صدای پای کربلا میآید ، روايتی آموزنده از امام جواد (ع) , حکایت کوتاهی از یادی از اهل بهشت زهرا , حکایت کوتاهی از نیاز انسان به دعا , حکایت کوتاهی از امام حسن عسگری (ع) ، حکایت کوتاهی از علاقه به بازیگری , حکایت کوتاهی از سه آتش سوزی , حکایت کوتاهی از سال 95 ، ماجرای از شهادت فاطمه زهرا (س) ، چگونه به کودکانمان کمک کنیم تا خود تکلیفشان انجام بدهند ، داستان عشق به هدف ، تغذیه بچه , ماجرای ماندگاری اثر عطر در زندگی , بهترين موقعيت براي استراحت و تماشاي فيلم و سریال ، بهترین سرگرمی فرزندان , راهکارهایی برای تفریحات کم هزینه ، داستان شهادت امام حسن عسگری ع ، داستان کوتاه بوی بهشت میآید ، نهری که از عسل شیرین تر و از شیر سفید تر ، مجاهدان بدون مرز را بیشتر بشناسید ، ماجرای ازدواج پسر مقام معظم رهبری با دختر دکتر حدادعادل ، نمونه سوال مبانی حکومت اسلامی ارشد ، نمونه سوال کارمندیابی انتخاب و توسعه منابع انسانی ، بسم رب الشهدا ، ماجراهای نماز شهید صیاد شیرازی , شهیدی که قرض تفحص کننده ی خود را داد , ماجراهای شعر بوشهری چقدره , ماجرای چارچار یا سردترین هفته زمستان , پست ویژه مادر ,امتحان ,کد یا مهدی موس برای وبلاگ ,کد یا مهدی موس برای وبلاگ , سلام لطفا بخونیین متاسفانه ... . فیلتر شدن اشتباهی ثامن بلاگ , سرگذشت قوم ثمود , ماجرای اصحاب کهف , ماجرای خلقت انسان , ماجرای حضرت نوع ع ,ماجرای دعای کشتی شکستگان , ماجرای دعای کشتی شکستگان , ماجرای رعایت عدالت , ماجرای امام زین العابدين ع و مرد دلقک ,ماجرای امید بخش ترین آیه قرآن , ماجرای واقعی اتاق سی سی یو , ماجرای گربه‌ای كه زمان مرگ بیماران را پیش‌بینی می‌كند , واقعی پیرزن بغضش گرفته , ماجرای شام آخر. نويسنده نمايش , ماجرای واقعی زیبا ,ماجرای واقعی علم و مسیح ,ماجرای واقعی پنی سیلین ,ماجرای شیخ صنعان و دختر ترسا ,ماجرای شیخ صنعان و دختر ترسا ,ماجرای خیرات زیبا ,ماجرای همراز یكدیگر باشیم ,ماجرای جالب امتحان دامادها !! ,ماجرای جالب امتحان دامادها !! ,ماجرای واقعی جواب دندان شکن ,ماجرای واقعی ما ایرانی ها ,ماجرای واقعی آرتور اش ,آموزش داستان نویسی - - الفبای قصه نویسی ,آموزش داستان نویسی - ویژگیهای یك قصه خوب كدامند؟ ,آموزش داستان نویسی - چه موضوعهایی را برای داستان انتخاب كنیم؟ ,آموزش داستان نویسی - ویژگیهای یك نثر خوب داستانی ,سخن کفار بزودی قبر زينب[ع] را هم نبش مي‌کنيم ,ماجرای عیب کوچولوی یک عروس ,ماجرای سه بی گناه ,ماجرای معامله شوخی بردار نیست ,ماجرای یک مشت شکلات ,ماجرای غریق نجات ,ماجرای تصمیم کبری ,امتحان شکرا ,ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(ع) ,داستان طنز تصمیم کبری ,همسر گمشده , داستان ازدواج ملا نصر الدین ,داستان یه خفت جوراب زنانه ,داستان طنز لالایی , داستان طنز لالایی ,داستان طنز تفاوت زن قدیم و زن جدید ,داستان جالب لحظه های عاشقانه ,داستان کوتاه مادرزن و دامادها ,داستان کوتاه چند میفروشی ,داستان کوتاه اعتراف ,داستان کوتاه چگونه میتوانم مثل تو باشم ,داستان کوتاه چگونه میتوانم مثل تو باشم ,داستان کوتاه پزشک و سه مریض ,داستان کوتاه پزشک و سه مریض ,داستان کوتاه ما چقدر زود باوریم ,داستان کوتاه چند می فروشی ,داستان کوتاه معصومیت کودکانه ,داستان کوتاه معصومیت کودکانه ,داستان کوتاه ذکاوت ابو علی سینا ,داستان کوتاه تصور کن برنده هشتاد شش هزار چهارصد دلار شده اید ,ماجرای تدبیر درست ,ماجرای من اینجا مسافرم ,ماجرای کوتاه جواب دکتر حسابی ,ماجرای کوتاه اوج بخشندگی , داستان کوتاه از گابریل گارسیا مارکز ,داستانی تکان دهنده از امام علی ع ,داستان کوتاه ثروتمند شدن بخاطر نگهداری از پدر ,ماجرای ثروتمند شدن بخاطر نگهداری از پدر ,داستان کوتاهی از ابو مسلم خراسانی ,داستان کوتاه گریه ,ماجرای کوتاه حاضر جوابی های کودکانه ,داستان کوتاه شکل خدایی ,داستان کوتاه بوم خاکستری ,داستان کوتاه طرح واکسن ,داستان کوتاه یک شیشه مشروب ,داستان کوتاه سرباز معلول ,داستان هرگز زود قضاوت نکن ,داستان کوتاه من اینجا مسافرم ,داستان کوتاه فکر اقتصادی ,داستان کوتاه گفتگوی بین بچه شتر و مادرش ,داستان کوتاه ماهیگیری ,داستان کوتاه ماهیگیری ,داستان کوتاه شگرد اقتصادی ملا نصرالدین ,داستان کوتاه قصاب و سگ ,داستان کوتاه خال در ادبیات ,داستان کوتاه مشتری خود را بشناید ,داستان کوتاه شرلوک هلمز ,داستان کوتاه شرلوک هلمز ,داستان کوتاه ابراز عشق ,داستان کوتاه ابراز عشق ,داستان کوتاه کیف پول ,داستان کوتاه پیرزن تنها ,داستان کوتاه مادر ,داستان کوتاه دنیا از آن خیال پرزدازان است , داستان کوتاه بوم خاکستری ,داستان کوتاه قدرت حافظه ,داستان کوتاه ,داستان کوتاه یک گام هرچند کوچک ,داستان طنز آزادی ,داستان کوتاه بیل گیتس در رستوران ,داستان کوتاه استاد اصولا منطق چیست؟ , داستان کوتاه دنیا از ان خیال پردازان است ,داستان کوتاه شرف ,داستان کوتاه رستوران مبتکر ,داستان کوتاه خروس , داستان کوتاه آرزو , ما چقدر زود باوریم , داستان کوتاه دنیا از ان خیال پردازان است ,ماجرای کوتاه دنیا از ان خیال پردازان است ,داستان کوتاه عاشق برنمی گردد , داستان کوتاه عشق چیست؟ , دوستان قدیمی امام خمینی در حرم امام علی گرد هم اند , یک مرجع بزرگ( امام خمینی ره )در خدمت چند نوجوان , دستور پزشک به امام خمینی در مقابل نخوردن دارو , ماجرای این همه مال ننه ات! , سخن امام خمینی به نوه شان که از جبهه برگشته ,شعر امام برای فلاسفه ایرونی ,شعر مرحوم واعظ برای امام خمینی ره , توصیه امام خمینی ره به مراقبت از شعرا , عشق امام خمینی ره به ورزش , عشق امام خمینی به بازو کشتی گیر , ورزش امام خمینی ره , ورود به اتاق امام خمینی ره , ماجرای عطر امام خمینی ره , امام همیشه لبخند داشت , ماجرای جواب علی به امام امروز بوسم تلخ است ,ماجرای جواب امام من هیچی ندارم , ماجرای اختلافات , ناسازگاری , ناسازگاری , چرا سعی می کنیم از اختلاف بپرهیزیم؟ , کاربرد قدرت در حل مناقشات , روش شماره 1: تو می بری، همسرت می بازد , روش شماره 2 حل مشکلات: شما می بازید، همسرتان می برد , روش شماره 3 حل اختلافات: هر دو نفر برنده می شوید,نگاهی مثبت به اختلافات , رفتار امام با کودکان , نامه امام به دانش آموزان سرخ پوست آمریكا ,السلام , داستان مولانا و شمس تبريزي یکی بود ، یکی نبود ,کشف راز گرم شدن حمام شیخ‌بهایی با یک شمع , دولت حوضچه آرامش بسازد , دولت حوضچه آرامش بسازد , تلاش در راه تنقيح قلمرو فلسفه دين , رسالت فلسفه دين , آب كوزه و آب دريا , مشكل بزرگ برخى از ارباب فلسفه دين , نگاهى به فلسفه دين نورمن. ال. كيسلر , كتاب فلسفه دين «جان هيك‏» ,گستره فلسفه دين اسلام , حكمت چيست؟ معرفت چيست؟ فطرت چيست؟ , معرفت چيست ؟ , فطرت چيست؟ , ماجراهای معرفت‌شناسی , انگیزهٔ معرفت‌شناسی , ماجراهای تاملاتی در تعامل علم و قدرت , چه کسانی راه خیر و خوبی را می بندند؟ , بهترین زمان ازدواج , داستان عشق , موضوعی که به پادگان الغدیرناوتیپ13امیرالمومنین(ع)واقع درنزدیکی بندرامام مربوطه , شرح عملیات تفحص پیکر دو شهید , ﻣﺴﺎﻓﺖ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻗﺒﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﻉ ﻭﺑﺮﺍﺩﺭ , در مورد رمان گرترود نوشته هرمان هسه , چطور فیلم دینی بسازیم , آرزوهای کوچک ولی شیرین , سوپرمن , با وجود یوسف،عاقبت همه ختم به خیر است... , سفره ي هفت سين شامل چه چيز هايي مي شود؟ ,ماجرای خروس خان , معلم به بچه ها گفت , سن تمييز , معجزه های دین مبین اسلام انگار باید پس از 14 قرن کشف شوند , ملاعباس چاوشی , سخن پوتین درباره رهبر معظم ما , سلامی به غایت که منتظر آمدنش هستیم جانم فدات ,خدا یاریم کند , آب گرم با معده خالی , یادی ازگذشته براى فريفتگان فرهنگ غرب , نقش سردار
مطالب این وبلاگ چگونه می بینید



آخرين مطالب
محبوب ترین ها

آمار وبلاگ




بازدید امروز : 7735
بازدید دیروز : 253
بازدید کل : 35556
تعداد مطالب : 317
تعداد نظرات : 7
کاربران عضو شده : 6
1 2 3 4 5
نويسنده : عباس،عبدصالح،شما هم میتوانید مطلب بفرسید | دسته بندي : داستان و ماجراهای از بزرگان, | نسخه قابل چاپ | اشتراک گذاری :

تاريخ ارسال مطلب : 1395/1/9 - 13:06

داستان مولانا و شمس تبريزي

یکی بود ، یکی نبود



یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

قصه پردازان در مورد ديدار شمس و مولانا حكايتها گفته اند، از جمله گويند:

روزي مولانا با مريدان در كنار حوض مدرسه نشسته بود، كتابها در پيش و قيل و قال و بحث و جدل در ميان، درويشي بگذشت و گفت: مولانا اين كتابها چيست؟ گفت علم قال است. درويش به يك دم آن همه را در آب افكند و فرياد و فغان از مراد و مريدان برخاست كه: اين همه كتاب نفيس را در آب چون افكندي! درويش به دمي ديگر كتابها را از آب برگرفت و خشك در پيش روي ايشان نهاد. گفتند: اين چيست؟ اين علم حال است. مولانا نعره اي بزد و در دامن درويش آويخت و او شمس الدين ملك داد تبريزي بود.

و يا حكايت كنند كه: روزي جلال الدين با جمع مريدان، سوار بر اسب، از بازار قونيه مي گذشت، درويشي ندا كرد كه: مولانا، مرا سئوالي است، گفت: بازگوي تا به جواب آن همه بهره گيرند، گفت محمد برتر بود يا بايزيد بسطامي؟ مولانا گفت: اين چه جاي سئوال است؟ كه بايزيد از امت محمد بود و مقام سلطاني از تاج پيروي احمد داشت. درويش گفت: چون است كه محمد با حق گفت « ما عرفناك حق معرفتك» (تو را چنانكه شايسته مقام توست نشناختم)؟ و بايزيد گفت: سبحاني ما اعظم شاني.

نيست اندر جبه ام الا خدا

چند جويي در زمين و در سما؟ \"مثنوي\"

مولانا فرو ماند و گفت: درويش، تو خود بگوي. گفت: اختلاف در ظرفيت است كه محمد را گنجايش بيكران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او مي‌ريختند همچنان خمار بود و جامي ديگر طلب مي‌كرد. اما بايزيد به جامي مست شد و نعره برآورد: شگفتا كه مرا چه مقام و منزلتي است! سبحاني ما اعظم شاني!

و باز در روايت ديگر آمده است: مولانا با جمعي از مريدان، سوار بر اسب، از مدرسه به خانه مي‌رفت. شمس بر وي در آمد و گفت: مولانا، منظور از علم چيست؟ گفت: روشني سنت و آداب شريعت. گفت: اينها همه از روي مظاهر است. مولانا گفت: وراي اين چيست؟ شمس گفت: علم آن است كه به معلومي رسي. و از ديوان سنايي اين بيت را برخواند:

علم كز تو، تو را بنستاند

جهل از آن علم به بود بسيار

مولانا به پاي آن بزرگ افتاد و از تدريس و افاده باز ماند.

اين قصه ها بهره‌ي عوام از باده‌ي خاصان است، و هر چند جامي گفته است:

پيش ارباب خرد شرح مكن مشكل عشق

سخن خاص مگو، محفل عام است اينجا

توصيه مولانا اين است كه:

اگر از عام بترسي كه سخن فاش كني

سخن خاص، نهان در سخن عام بگو

و شان قصه همين است كه صورت آن دام عاميان است و معناي آن دانه اولوالباب. و آن دانه اين است كه شمس نگاهي بر كتاب مولانا كرد، بزرگان علم و حكمت ديد، صدر بر صدر نشسته، متين و استوار و خاموش و با وقار، و آنجا از جوش و خروش و فرياد و غوغا نشان نديد، پس بناگاه همچون يوسف بر آن جمع در آمد:

و چون او را ديدند، شگفت و عظيم يافتند و از حيرت دستهاي خود بريدند و گفتند: حاش لله كه اين بشر نيست، فرشته اي جميل و با كرامت است! (سوره يوسف، آيه 31)

و به دست افشاني برخاستند و آواز برآمدند كه:

مي‌رسد يوسف مصري، همه اقرار دهيد

مي‌خرامد چو يكي تنگ شكر، بار دهيد \"ديوان شمس\"

به تعبير افسانه، شمس آتش عشق در آن كتاب افكند و آنرا چون شعله سراپا به رقص آورد، چنانكه نه تنها اعراب و نشانهاي حركت به جنبش آمدند، بلكه نشان جزم و سكون نيز به پايكوبي برخاست:

گر شمس تبريزي كند بر مصحف دل يك نظر

اعراب آن رقصان شده، هم جزم آن پا كوفته \"ديوان شمس\"

و به روايت افسانه ديگر، شمس آن كتابها را در آب افكند، و آن آب حيات بود كه همه دانش مولانا را زنده كرد و دفتر دل را كه بدون عشق هيچ معني نداشت به شراب محبت معني بخشيد، كه «المعني هو الله».

اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي

اين دفتر بي‌معني غرق مي ناب اولي \"حافظ\"

باري اين ديدار كيميا آثار بود كه مولانا را از مرگ به زندگي، از غم به شادي، از خار به گل، از عقل به عشق، از علم به معلوم، و از عرض به جوهر و از شب به روز و از خزان به بهار جاودان آورد:

مرده بدم زنده شدم؛ گريه بدم، خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم \"ديوان شمس\"

و محققاني كه گفتند سرّ ديدار مولانا و شمس بر ما پوشيده است و نمي‌دانيم شمس چه سحر و افسوني در گوش مولانا خواند كه آن مسندنشين سجاده‌ي تقوا را بازيچه كودكان كوي گردانيد، راست گفتند، كه:

محرم اين هوش جز بيهوش نيست

مر زبان را مشتري جز گوش نيست \"مثنوي\"

آخر قصه اين ديدار، كه در سراسر ديوان شمس و مثنوي و هزاران جمله فيه ما فيه به زبان فصيح بيان شده است، چگونه مجهول تواند بود؟

به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد

كه: نهان شدم من اينجا، مكنيد آشكارم! \"ديوان شمس\"

شمس سحر بيان و جادوي سخن داشت، اما سحر و افسوني در گوش مولانا نخواند:

گفتم: جادوگري! سست بخنديد و گفت:

سحر اثر كي كند؟ ذكر خدا مي‌رود! \"ديوان شمس\"

بلكه شمس در دانشگاه معرفت استاد كرسي شهود و معلم درس نظر بود:

در آيد سنگ در گريه، در آيد چرخ در كديه

ز عرش آيد دو صد هديه، چو او درس نظر گويد \"ديوان شمس\"

و به يك نظر آرزوي مولانا را كه گفت:

گوشم شنيد قصه ايمان و مست شد

كو قسم چشم؟ صورت ايمانم آرزوست

بر آورده ساخت و روزي در كنار پنجره سماع كه به گلستان دل باز مي‌شد جمال شاهد يكتاي عالم را بي‌نقاب به مولانا نشان داد و گفت:

گر صد هزار شخص تو را ره زند كه نيست

از ره مشو به عشوه، كه آن است آن يكي \"ديوان شمس\"

عشق سوزان مولانا به شمس، كه قصه عاشقان جهان را منسوخ كرد، محصول همين ديدار حق بود.
برچسب‌ها : ,,,,,,